وقتی دل سودایی میرفت به بستانها | | بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها |
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل | | با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها |
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها | | وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم | | بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن | | کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
آن را که چنین دردی از پای دراندازد | | باید که فروشوید دست از همه درمانها |
گر در طلب رنجی ما را برسد شاید | | چون عشق حرم باشد سهلست بیابانها |
هر تیر که در کیشست گر بر دل ریش آید | | ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها |
هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو | | باید که سپر باشد پیش همه پیکانها |
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش | | میگویم و بعد از من گویند به دورانها |
[ بازدید : 543 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]